توضیحات
پرسترویکا در پاریس
Perestroika in Paris
اثر: جین اسمایلی
Smiley , Jane , 1949
مترجم: فریبا بردبار
پاراس در مسابقه برنده شده بود. او با شعف فراوان، و به خیال خودش به بهترین نحو از روی همه موانع پریده بود. اسب شماره دو، که یک اسب شاهبلوطی و اخته از جنوب کشور بود در مسابقه آنقدر از پاراس عقب افتاده بود که او نتوانسته بود صدای سم پاهای آن اسب شاهبلوطی بر روی چمنها را بشنود (البته صدای فریاد جمعیت هم بلند شده بود). او فکر کرد از روی خط پایان، تقریباً رقصکنان عبور کرده بود. همه خوشحال بودند؛ سوارکار با پشتک از روی او به پایین پرید، تیمارگر او را بوسید و مربیاش دِلفین او را در آغوش کشید و سه حبه قند قهوهای به او داد، البته بهغیر از خوراک فوقالعاده خوشمزه هویجهایی که بعد از مسابقه، وقتی عرقش خشک شد و آرام گرفت، به او دادند.
ازآنجاییکه این آخرین مسابقه آن روز و درواقع آخرین مسابقه سال بود – چون اوایل نوامبر بود – کامیون که زودتر چهار اسبش سوار کرده بود قبل از شروع مسابقه پاراس، آنجا را ترک کرده بود تا بعداً برگردد و او را ببرد اما حالا کامیون دیر کرده بود، اسطبل میدان اسبدوانی هم خالی بود؛ در ضمن تیمارگرش، رانیا گفته بود به دستشویی میرود و پاراس پیش خودش فکر میکرد چرا رانیا در اسطبل کارش را نمیکند اما هیچوقت نتوانسته بود پاسخ این پرسش را بفهمد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.