به دنبال حسرت

برند :
۱۹۸,۰۰۰ تومان۲۴۸,۰۰۰

به دنبال‌ حسرت

نویسنده: سکینه احمدی

ویراستار: مینا درخشان

طراح روی جلد: آرزو مرادی

نوبت چاپ: دوم 1402

شابک: 1-78-6217-622-978

 

تیراژ: 1000 نسخه

کلیه حقوق چاپ محفوظ است

توضیحات

مامان فرزند دوم خانواده بود و دو برادر با نام‌های اکبر و احمد داشت. اکبر بزرگتر و احمد کوچکتر از او بودند. چهل روز بعد از به دنیا آمدن دایی احمد، پدرشان را از دست می‌دهند. مامان در سن سیزده سالگی با آقاجون که از اهالی همان روستا بود ازدواج می‌کند. هم مامان و هم آقاجون، هر دو از ایل شاهسون (ایلسون) هستند. این ایل در گذشته به چند طایفه تقسیم شده و بخشی از آنها در بغداد ساکن شده بودند که طی سال‌ها به سمت شیراز کوچ کرده‌اند. بخشی باقی‌مانده‌اند و بخشی دیگر به سمت ساوه حرکت کرده‌اند و در روستاهای اطراف ساوه ساکن شدند. جامعه‌ی  اون زمان ارباب و رعیتی بود. پدربزرگم  اسدالله (پدر پدریم) وضع مالی نسبتاً خوب و زمین‌های کشاورزی داشت و در یکی از روستاهای اطراف ساوه زندگی می‌کرد. خلاصه به قول معروف هم ارباب خودش بود و هم نوکر خودش. روی زمین‌های خودشان کار و کشاورزی می‌کردند. اون زمان زن‌ها پا به پای مردها روی زمین‌های کشاورزی کار می‌کردند. پدر سالاری بود و خانواده روی حرف پدر حرفی نمی‌زدند امّا آقاجون به خانواده‌اش از قبل گفته بود که هرکاری باشه خودم انجام می‌دهم. زن من رو هرگز برای کمک در مزرعه نبرین. یک روز که پدربزرگ کارگر برای کار در مزرعه و خوشه‌چینی کم داشت، مامان رو به همراه خانواده و عروس‌های دیگه به مزرعه  برد تا کمک کنند. وقتی آقاجون از شهر بر‌می‌گردد، متوجه موضوع می‌شود و با پدربزرگ بحث می‌کند. آقاجون معتقد بود که زن تحت هرشرایطی باید به امور خانه رسیدگی کند نه در بیرون از خانه. از نظر او تأمین مخارج زندگی فقط وظیفه‌ی مرد خانواده هست. آقاجون روی زن و بچه‌ها تعصب زیادی داشت. خلاصه این بحث باعث قهر و جدایی آقاجون از خانواده‌اش می‌شود و بدون این که حمایتی از طرف خانواده‌اش داشته باشد، زندگی مستقلی در همان روستا با مامان شروع می‌کند. با یک دست رختخواب، یک زیلو و چند تکه ظرف و ظروف که جهاز  مامان بوده. آقاجون برای گذران زندگی روغن حیوانی و کره را از اهالی خریداری می‌کرد، به شهر می‌برد و در قبال آن مایحتاج مردم روستا را تهیه می‌کرد، مثل قند و شکر و چای و … که در روستا می‌فروخت. مامان که زن قانع و مطیعی بود برای حمایت از آقاجون و تأمین زندگی پشم گوسفند می‌خرید، در منزل به نخ تبدیل می‌کرد و با آنها فرش می‌بافت. اون موقع مهراوه، خواهر بزرگم، پنج ساله بود و فرخ دو ساله تا اینکه با مشقت زیادی کم‌کم زندگیشان کمی رونق گرفت………

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “به دنبال حسرت”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *