توضیحات
چهار باد
کریستین هانا
The FOUR WINDS
KRISTIN HANNAH
مترجم: فریبا بردبار
السا ولکوت سالهای سال را در انزوای اجباری، با خواندن داستانهای ماجراجویانه تخیلی و مجسم کردن زندگی دیگران سپری کرده بود. او در تنهایی اتاقش در میان رمانهایی که تبدیل به دوستانش شده بودند گاه جرأت میکرد رؤیای ماجراجو بودن را در سر بپروراند، اما نه غالباً. خانواده السا مکرراً به او میگفتند آن بیماری که او در دوران کودکیاش از آن جان سالم به در برده بود زندگیاش را دگرگون ساخته و آن را شکننده و منزوی نموده بود و السا در روزهای خوب، به این امر باور داشت.
در روزهای بد، مثل امروز، او میدانست که همیشه در خانواده خودش، یک بیگانه بوده است. آنها در همان روزهای نخست، نقصهای السا را احساس کرده بودند و دیده بودند که او در شأنشان نیست.
السا دردی را احساس میکرد که با یک نارضایتی همیشگی از راه میرسید: حس از دست دادن چیزی بینام و نشان و ناشناخته. السا در برابر این درد نه با خواهش و تمنا یا جلب توجه کردن، بلکه با لب فرو بستن و با پذیرفتن اینکه دوستش داشتند اما حوصلهاش را نه، دوام آورده بود. این آزردگی آنقدر برایش عادی شده بود که او به ندرت متوجه آن میشد. او میدانست این قضیه هیچ ربطی به این بیماری که معمولاً طرد شدنش را به آن ربط میدادند ندارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.